آقای سید جواد طباطبائی زاده متولد 1324 از تبریز دارای اصلیتی ترک به تازگی مصاحبه ای با مجله مهرنامه داشته است که دقیقاً تمامی گفتگوی مجله مذکور با ایشان را در زیر گرد آورده ایم. در مصاحبه ایشان با غضب و بی احترامی تمام به هویت ترک، زبان ترکی، آزربایجانی، ادبیات ترکی، تاریخ ترک و هر مفهومی که با این مفاهیم شاید مرتبط باشند تاخته اند. ایشان در این مصاحبه صدها ادعای به شدت راسیستی همچون آزربایجانی ها (مردمان ترک موجود در آزربایجان) ترک نیستد، توهین، تحقیر، کتمان هویت ائتنیکی و زبانی ترک و.. که سالها پیش توسط امثال احمدکسوری، ایرج و محمود افشار و بقیه پان ایرانیستهای ترک ساخته و پرداخته شده بود را به روز ساخته و تحویل خواننده داده اند.
ایشان به سبب این مصاحبه و رویه ای که تاکنون داشته و در این مصاحبه نمود بیشتری داشته به عنوان یکی از اصلی ترین کاندیدهای برترین نژادپرست تیر ماه 1392 انتخاب و به لیست کاندیداها افزوده می شود، گرچه که ایشان لایق نشان برترین نژادپرست سال میباشند.
برای انتخاب برترین نژادپرست تیر ماه 1392 می توانید از
اینجا و در رای گیری که در شبکه اجتماعی فیسبوک در جریان می باشد شرکت کنید.
مصاحبه ایشان در سایت اطاعاتی "آذری ها" دوباره نشر شده و لینک منبع نیز در آخر آورده شده است، مصابحه ایشان بدون کوچکترین تغییری به خوانندگان عرضه می شود.
و سخن آخر اینکه همیشه به یدک کشیدن هویت اجباری ترک و زبان مادری ترکی دلیلی بر پیوند شخص مذکور با جامعه نیست...
سیدجواد طباطبایی در گفتگو با شماره جدید مهرنامه که در واقع شرح بخشی از زندگی نامه وی بود به مسائلی همچون پیشه وری، فرقه دموکرات، پان ترکیسم و ملی گرایی پرداخت.
به گزارش سایت خبری – تحلیلی آذری ها استاد جواد طباطبایی در گفتگو با مهرنامه با اشاره به تجربه های تاریخی عنوان داشت "زمینه رشد پان ترکیسم اشکالات مدیریتی در کشور است اما قدرت های منطقه ای نیز در تداوم آن نقش اساسی دارند". وی با اشاره به وجود زبان های محلی در ایران ادامه داد: زبان های محلی ایران از لحاظ فرهنگی فاقد اهمیت اند و بیش از این قابلیت بسط و گسترش ندارند. محمد قوچانی،حامد زارع و محمد هاشمی در گفتگو با جواد طباطبایی اظهار داشت که زاد روزش توام با تسلط ارتش سرخ و فرقه دموکرات پیشه وری بر تبریز بوده است.
طباطبایی در خصوص هویت مردم آذربایجان گفت هر چه در اطراف خودم نگاه می کنم کمتر کسی را می بینم که حس ترک بودن را بر در ایران اقلیت نداریم،تمایزها و تفاوتها داریم که مایه غنا است
احساس ملیت ایرانی ترجیح دهد. البته ترک را به مسامحه به کار برده ام. آذربایجانی ها ترک نیستند. بلکه ایرانیانی هستند که به یکی از زبان های مشتق از ترکی سخن می گویند.
استاد طباطبایی با اشاره به برخی تحرکات نفرت پراکنانه قومی در سال های اخیر در پاسخ به سوالی در خصوص آموزش و پرورش گفت:
"پان ترکیست ها حرف بی ربط زیاد می گویند و افسانه می بافند و چیزی از پیچیدگی های سیاسی نمی فهمند"
استاد سابق دانشگاه تهران در در فرازهایی از سخنان خود اشاره داشت که برای من "ایران بزرگ فرهنگی" مطرح است. وی گفت دولت های ایران از بسیاری از دولت های اروپایی مانند فرانسه که بعد از انقلاب با یک سیاست خشن فرهنگی همه زبان های رایج را از بین برده و یکسان سازی کرد بهتر عمل کرده است.در فرانسه دهها زبان وجود داشت که انقلاب همه آنها را از میان برداشت...در ایران همه چیز متولی دارد جز ایران. من در میان دوستان آذری خارج کشور که بعضی از آن ها از امپریالیسم فارسی صحبت میکنند کسی را ندیدیم که به بچه خود ترکی یاد بدهد اما همین ها از آنجا داد می زنند که بچه های تبریز باید ترکی بخوانند. مگر در زبان آذری چه منابع اساسی فرهنگ بشری وجود دارد که اینها میخواهند مدرسه آذری درست کنند! کل منابع ادبی موجود آذری را می توان در دو ترم برای پان ترکیست ها تدریس کرد.
در زیر بخش هایی از مصاحبه طولانی جواد طباطبایی را با مهرنامه می خوانید. علاقه مندان می توانند برای خواندن بخش های دیگر آن و همچنین دهها مطلب دیگر در حوزه علوم انسانی به شمار جدید (تیر 1392) مراجعه نمایند.
هاشمی: شما آذری زبان بودید و در مدرسه فارسی را فراگرفتید. آیا تضاد میان آذری اندیشیدن و فارسی سخن گفتن را هیچگاه احساس نكردید؟ قبل از آن بفرمایید كه از چه زمانی با زبان فارسی مواجه شدید؟
من در خانواده آذریزبان به دنیا آمدهام و طبیعی است كه زبان مادریام آذری باشد. اما به خاطرم میآید كه وقتی رادیو را به گوشمان میچسباندیم تا بتوانیم از پس تمام خشها و پارازیتها، برنامه گلها را بشنویم، از نخستین مواوقعی بود كه با زبان و ادبیات فارسی مواجه میشدیم. عمویم علاقهای به موسیقی ایرانی داشت و شنونده دایمی برنامههای گلها بود. در حاشیه بگویم كه با او چند بار آواز خواندن اقبال آذر را به طور حضور شنیدم. علاقهای نیز به ظلی داشت كه در همان زمان مرده بود اما آواز او را بسیار تعریف میكرد، باری، طبیعی است كه تا وقتی در دبستان بودم، چندان فارسی نمیدانستم، اما وقتی وارد دبیرستان شدم بهطور كامل میتوانستم فارسی بخوانم و تا حدی نیز صحبت كنم.
هاشمی: در مورد احساس ناسیونالیستی چه چیزی میتوانید بگویید؟ شما گفتید كه تعلق خاطری به فرقه دموكرات نداشتهاید، اما در گل نگاه مثبت به آنها داشتید یا منفی؟ نگاهتان به آذربایجان و نسبتی كه با ایران در ذهن شما میتوانست داشته باشد را نیز توضیح دهید.
نگاهم به فرقه دموكرات هرگز چندان مثبت نبود و در مورد جدا شدن آذربایجان از ایران نیز اصلاً دیدگاه مثبتی نداشتم. اما اقداماتی كه فرقه دموكرات در تبریز انجام داده بود، موجب شده بود كه مردم در مورد آنها به افسانهپردازی و اسطورهسازی روی آورند. به عنوان مثال زمانی در تبریز قحطی نان پیش آمده بود و نانوایان شهر نان نمیپختند یا اگر میپختند، گران میفروختند. نزد عامه مردم مشهور است كه پیشهوری قول داده كه ظرف دو ساعت موضوع را حل میكند. رئیس فرقه به اولین نانوایی كه میرسد از شاطر میخواهد كه چند نان به او بفروشد.
بریده ای از مطالب سطحی و تحریف گرایانه ارگان فرقه در 1324
وقتی شاطر از فروختن نان سر باز میزند، پیشهوری دستور میدهد كه نانوایی بیچاره را زندهزنده در تنور بیندازند. صبح روز پس از این ماجرا همه نانواییهای شهر باز بوده و به تعداد كافی و حتی مازاد مورد نیاز اهالی تبریز نان وجود داشته است. مردم نیز این اتفاق را سحر و جادوی پیشهوری در حل مشكلات اقتصادی میدانستند و آن را برای یكدیگر تعریف میكردند. از این داستانها در كودكی بسیار شنیده بودم بیآنكه كه علاقهای به فرقه پیدا كنم. البته این ماجرا یك فاجعه تمامعیار است، اما فرقه دموكرات اقدامات مؤثری نیز در تبریز انجام داده است. در مورد همان خیابان فردوسی گفتم از وسط شهر میگذشت و به بازار میرسید، نیز میگفتند كه در سال 1324 پیشهوری در طول یك شب مقررات منع آمد و شد برقرار كرده بود و تا صبح خیابان را آسفالت كرده بود و ظاهراً دوام آسفالت تا همین چند سال پیش هم تصور عمومی را تحت تأثیر خود قرار داده بود. البته به احتمال بسیار برخی از این داستانها افسانه باقی است، اما به هر حال نخستین دانشگاه تبریز و ایستگاه رادیویی شهر را فرقه دموكرات ایجاد كرد. اما به هر حال تجزیهطلبی فرقه امری نیست كه بتوان آن را به مسامحه برگزار كرد. برای من وحدت سرزمینی ایران همیشه یك اصل غیرقابل بحث بوده است.
قوچانی: شما موقعی كه در تبریز بودید، خودتان را ابتدا آذربایجانی میدانستید یا ایرانی؟ تضادی در كار نبود؟
در آن موقع ما اصلاً تصور جداییطلبانه از آذربایجان نداشتیم. بلكه فكر میكردیم كه یكی از ایالات مهم ایران، آذربایجان است. آذربایجان، مانند همه ایالتهای دیگر ایران، بخشی تجزیهناپذیر از ایران است. گمان نمیكنم در این باره بحثی وجود داشته باشد. البته وقتی این وحدت سرزمینی پذیرفته شد میتوان درباره چگونگی اداره آن بحث كرد.
هاشمی: شما اینگونه فكر میكردید یا اینكه فضای عمومی هم اینگونه بود. چون به نظر میرسد اقدامات پیشهوری و طرفداراناش در راستای جدا شدن آذربایجان از ایران بود.
اگر همه در آذربایجان خواستار جدایی از ایران بودند كه حاكمیت در تهران نمیتوانست تبریز را پس بگیرد. فرقه نواحی بسیاری از آذربایجان را پیش از آن كه ارتش شاهنشاهی از تهران برسد خالی كرده بود. تردیدی نیست كه پیشهوری و طرفداراناش قطعاً نقشههایی در سر داشتند كه به نظر من هرگز با خواستهای مردم آن جا همخوانی نداشت. تا جایی كه به خاطر دارم برای شخص من، همواره ایران بزرگ فرهنگی مطرح بوده است و از این جهت شاید من نماینده خوبی برای پاسخ دادن به این پرسش نباشم ولی هر چه در اطراف خودم مینگرم، كمتر كسی را پیدا میكنم كه حس ترك بودن را بر احساسات ملیت ایرانی ترجیح دهد. البته ترك را به مسامحه به كار بردم. آذربایجانیها ترك نیستند، بلكه ایرانیانی هستند كه به یكی از شاخههای زبانی مشتق از تركی سخن میگویند؛ مهاجرانی تركی یا تركمانی كه به تدریج در مناطق روستایی آذربایجان ساكن شده بودند به تدریج با ساكنان اصلی در هم آمیخته و در آن مستحیل شدهاند. حتی امروزه رگههای ظاهر تركی را در ساكنان برخی روستاها میتوان دید، اما در شهرهای بزرگ چنین نیست.
هاشمی: اما یكی از مسائلی كه پانتركیستها مطرح میكنند، ناظر به آموزش و پرورش است. آنها ادعا میكنند كه كودكی كه تا شش سالگی به زبان آذری صحبت كرده است، وقتی در هفت سالگی وارد مدرسه میشود، مجبور میشود كه كه فارسی تحصیل كند. نظریات در این مورد چیست؟
پانتركیستها حرف بیربط بسیار میگویند و افسانه میبافند. در همین سالهای اخیر یك بار در دانشگاه تبریز جوانی میگفت كه زرتشت هم آذربایجانی بوده و از این ترهات. البته به شوخی به او گفتم یولداش اینكه تف سر بالاست. او گمان میكرد زرتشت ترك بوده و اوستا را نیز به تركی سروده بوده است! اما بعداً فارسها ـ به قو اینها ـ آن را به اوستایی ترجمه كردهاند. درباره پانتركیستها چند مسأله را باید اینجا در نظر داشت. اولاً ایران بزرگ را حوزهای فرهنگی میدانم كه به صورت ممالك محروسه فهمیده میشده است. یعنی اینكه ایران بزرگ وحدت كثرتهای قومی و فرهنگی بوده است. به خلاف پانتركیستها نمیتوان گفت ما را مجبور میكردند كه در مدسه فارسی صحبت كنیم. ما چند ساعت در دبستان درس فارسی میخواندیم، در زنگهای تفریح و پس از تعطیل شدن مدرسه نیز وقتی میخواستیم با یكدیگر بازی كنیم، تركی صحبت میكردیم. هیچ اتفاق خاصی هم نمیافتاد؛ یعنی زبانی را یاد گرفتن برای ایرانیان اجبار سیاسی نبود و نیست، اگر بتوان گفت اجبار فرهنگی است. دیگر اینكه تا پیش از صدور ایدئولوژیهای جدید شوونیستی به ایران، ایرانها مسائل را به این صورت نمیفهمیدند. در تبریز نوعی آمیزش «طبقاتی» شگفتانگیزی وجود داشت. البته برخی محلهها نسبت به برخی دیگر اعیانیتر به حساب میآمد، اما حتی این محلهها هم محلههای بسته نبودند. طبقات فرودست در كنار طبقات فرادست زندگی میكردند. محلههای به كلی اعیاننشین با تأخیر بسیار و به تدریج در دهه چهل پیدا شدند كه دلایلی پیچیده دارد. تبریز به لحاظ شهری ساختار پیچیدهای داشت. تا دهههای اخیر و مهاجرتهای روستایی انسجام خاص خود را داشت. منظورم این نیست كه تمایزهای طبقانی نبود، بلكه میخواهم بگویم انسجام اجتماعی به نوعی بود كه تنشهای در بنیادها را به حداقل فرو میكاست.
قوچانی: یعنی میفرمایید ایدئولوژیهای جدید به این تعارض دامن زده بود؟
بله، زمینه رشد پانتركیسم اشكالات مدیریتی در كشور است اما قدرتهای منطقهای نیز در تداوم و انتشار آن نقشی اساسی دارند. بیشتر پانتركیستها ـ مثل اكثریت روشنفكری ایران ـ چیزی از پیچیدگیهای سیاست در نمییابند. گروهی نیز در خارج از ایران وجود دارند كه دانسته یا ندانسته آب در آسیاب دشمنان ایران میریزند. ایدئولوژی پانتركیسم مبتنی بر نوعی فراموشی تاریخی است كه با آمیخته شدن با افسانه بافیهای به ظاهر تاریخی به ملغمهای از بیسوادی و بیشعوری تبدیل شده است. تلویزیون جمهوری آذربایجان را نگاه كنید خواهید دید عقبماندگی و ابعاد بیسوادی تا كجاست من برنامهای دیدم كه ثابت میكرد ابنسینا از فیلسوفان آذربایجان بوده است. به این دلیل كه ابنسینا در همدان وزیر بوده و در همان شهر نیز فوت كرده است و از آنجا همدان یكی از شهرهای آذربایجان «جنوبی» است، پس او آذربایجانی است. یعنی ابنسینا متعلق به آذربایجان و آذربایجان متعلق به جمهوری آذربایجان به ریاست الهام علیاف و شركا است. فكر نمیكنید این طور جعل تاریخ بیش از حد ابلهانه است. البته، الهام علیاف نه سوادی دارد و تجزیه و نمیتواند بداند، اما رفیق حیدر علیاف میدانست كه همه دانشگاهها و علمای اتحاد جماهیر هفتاد سال از این افسانهها میبافتهاند. امروزه از آن همه علم جز انبوهی كاغذ باطله برای خمیر كردن باقی نمانده است. سالها پیش دوست كُردی هم میگفت كه چون مادر ابنسینا كُرد بوده باید او را كُرد به شمار آورد. درواقع، این عقبماندگی را اگر با فلسفه ابنسینا تركیب كنیم باید بگوییم: فلسفه عقبماندگی!
زارع: اما اینكه در ایران چندین قوم و نژاد...
ببینید! ایران به لحاظ تاریخی پیوسته ممالك محروسه بوده است. در ایران همیشه به چند زبان صحبت میشده است. دولتهای ما نیز در مجموع دولتهای بدی بودهاند اما همین دولتهای بد ما از بسیاری دولتهای پیشرفته اروپایی نظیر فرانسه كه پس از پیروزی انقلاب 1789 با یك سیاست فرهنگی خشن همه زبانهای رایج در كشورش را از بین برد و یكسانسازی كرد، بهتر عمل كردهاند. در فرانسه دهها زبان وجود داشت كه انقلاب فرانسه آنها را از میان برداشت. اما تنوع فرهنگی ایران این امكان را داده است كه به طور مثال احمد كسروی در اندرونی خانهاش تركی صحبت كند و در جامعه یكی از نویسندگان طراز اول فارسی باشد. بنابراین تعارضی وجود نداشته است كه بخواهد برطرف شود. اما این كه برخی میگویند شما تحت ستم بودهاید و نمیدانستید كه دارند به اجبار زبان فارسی را در مدارس به شما میآموزانند، مسأله جدیدی است كه پشتوانه فرهنگی و تاریخی ندارند و نشأت گرفته از ایدئولوژیهای جدید است. گمان نمیكنم برخی كسانی كه این سخان را میپراكنند مجانی این كار را میكنند. من یك بار گفتم كه در ایران همه چیز و همه كس متولی دارد، جز ایران. من در میان دوستان آذری خارج كه برخی از آنها حتی از امپریالیسم فارسی و غیره سخن میگویند هیچ یك را ندیدهام كه به بچه خود تركی هم یاد بدهد. اما همین از پاریس و لندن و نیویوك شعار میدهند كه بچههای تبریزی باید تركی درس بخوانند. مگر در زبان آذری چه منابع اساسی فرهنگ بشری وجود دارد كه اینان میخواهند مدرسه آذری درست كنند و زبان امپریالیستی فارسی را تعطیل كنند؟ كل منابع ادبی موجود آذری را میتوان در دو ترم در دانشگاه برای پانتركیستها تدریس كرد. من مخالفتی با این تدریس ندارم و ضروری نیز هست. حیدر بابای شهریار یك اثر بزرگ ادبی است. من اگر فارسی زبان میبودم و دانشجوی سال دوم دانشگاه، در چنین كلاسی شركت میكردم و یاد میگرفتم.
اما ادعاهای پانتركیستها از سنخ دیگری است. میگویند زبان فارسی را دولت اجبار كرده است و نتیجه میگیرند كه برای مبارزه با آن باید زبان آذری را اجباری كرد یعنی سلب آزادی زبان در حرف زدن، نوشتن و حتی رادیو و تلویزیون از مردم و اجبار آنها به پانتركیسم. یك ایرانی متوسط را با یك اهل آذربایجان به اصطلاح «شمالی» مقایسه كنید، البته اگر روسی یا چند كلمه انگلیسی نداند، خواهید دید كه استاد دانشگاه باكو به اندازه دهاتی ایران سواد و بیشتر از آن شعور ندارد. به تجربه میگویم! چند دانشجوی دوره دكتری باكو به من مراجعه كردهاند و از طریق انها میدانم كه حد دانشگاهها و استادان چگونه نازل است. این ربطی به زبان دارد. اجبار به تركی خواندن محروم كردن فرد از سرمایه عظیم فرهنگی است كه زبان فارسی تولید كرده یا به این زبان منتقل شده است. یك جمله از همین زرتشت كه گویا آذری است یا ابنسینا كه اخیراً تغییر ملیت داده به آذری ترجمه كنید تا بعداً در مورد آن بحث كنیم. برخی از مدعیان كه در سالهای اخیر در خارج زندگی كردهاند و گمان میكنند چیزی یاد گرفتهاند مثالهای خندهداری هم یاد گرفتهاند و تكرار می كنند.
ببینید مثال زدن كشورهای پیشرفته مشكلی را حل نمیكند كشورهای اسكاندیناوی كه گویا از مثالهای جالب است با پشتوانهای كه زبان آلمانی دارد، مثال بدی است. این كشورها زبان دومی دارند كه به تدریج دارد به زبان علم تبدیل میشود كه انگلیسی است. با هفت، هشت یا ده میلیون جمعیت؛ یك زبان نمیتواند فرهنگی پایدار و گسترده پیدا كند. امروزه برای كشورهای اسكاندیناوی صرف نمیكند كه همه منابع اساسی را ترجمه كنند. البته در كشورهای پیشرفته زبان را یاد میگیرند. هر آلمانی، هلندی، سوئدی و... سه چهار زبان را میداند. اما ما داریم اینگونه تبلیغ میكنیم كه آن یك زبانی را كه مجانی یاد میگیریم و البته دریچهای به دنیای از فكر و فرهنگ است فراموش كنیم و به اجبار آذری بیاموزانیم و به «دده گور گوت» خویش، كه گویا حماسه ملی تركان است، برگردیم.
حدود ده سال پیش زمانی كه در برلین زندگی میكردم یك بار دوستی را دیدم كه دعوت شده بود در جلسه هویت چیان تركی شركت كند. پدر او از رجال مهم ایران و اهل تبریز بود و به نظر من از باب استفاده ابزاری او را دعوت كرده بودند. به او گفتم كه اگر من جای او بودم در چنین جلسهای شركت نمیكردم. او نیز پاسخ داد كه حتی سخنرانی خود را نیز به زبان فارسی انجام میدهد. اگرچه او كاملاً آذری زبان است، اما به گفته خودش اصلاً نمیتوانست مباحث جدی سیاسی را به تركی بیان كند. از او در مورد مباحثی كه قرار است در كنفرانس طرح شود نیز پرسیدم. میگفت آنها خواستار تأسیس مدارس آذری زبان در نقاط مختلف آذربایجان هستند، چرا كه معتقدند حكومت به اجبار دانشآموزان را به زبان فارسی یاد گرفتن وادار میكند.
به او گفتم كه این درست نیست. چرا كه ما مجبور بودهایم كه زبان فارسی بیاموزیم، نه ما میتوانیم اجبار كنیم كه آذری تدریس شود. اینكه ما فارسی یاد گرفتهایم، امری تاریخی است كه به طور تاریخی اتفاق افتاده است. چند صد سال تركان بر ایران فرمان راندهاند چرا نتوانستهاند اجبار كنند كه زبان فرهنگی همه ایرانیان تركی باشد. زبان فارسی را تركان به هندوستان بردهاند. مگر سلطان محمود نمیتوانست بخشنامه صادر كند كه به جای چهارصد شاعر زرینكمر فارسی زبان، پانصد شاعر زرینكمر ترك زبان برای دربار استخدام كنند. او كه قدرتی بیش از تاواریش الهام علیاف داشت نمیتوانست این امر را اجباری كند این امر است معنای تاریخی وضع كنونی ما.
باری، به آن دوست گفتم بر فرض دهم كه این یك اجبار باشد و بر منطق استبداد بنیاد گرفته باشد، جانشین كردن یك استبداد با استبداد دیگر طیره عقل است. سپس به او گفتم كه من و تو هر دو تبریزی هستیم و اوضاع آذربایجان را میشناسیم. اگر همین فردا سه مدرسه انگلیسی زبان فارسی زبان و آذری زبان را كنار یكدیگر تأسیس كنند، سی یا چهل نفر بیشتر در مدرسه آذری اسمنویسی نمیكنند اما همین تبریزیها از نیمههای شب برای ثبتنام در مدرسه انگلیسی صف میبندند. این واقعیتی كه به تجربه بر آن واقفم. چه اینكه یك سال تحصیلی را در دبیرستان فرانسوی تبریز تدریس داشتم و شاهد علاقه پدران و مادران به ثبتنام فرزندانشان در این گونه مدرسه بودهام.
یك نكته سیاسی دیگر هم وجود دارد كه بهویژه برای مهاجرانی میگویم كه در سالهای اخیر چیزهایی از سوئد و سوئیس یاد گرفتهاند و فكر میكنند اگر آذربایجان به قول اینان جنوبی به شمالی بپیوندد. این مجموعه بهشت برین میشود. تردیدهای بسیاری در وجود چنین بهشتی وجود دارد و تاریخ هم تاكنون نشان نداده است كه بهشتی روی زمین تحقق پیدا كرده باشد. اما همان آذربایجان شمالی جزیی از جهنمی در همسایگی ما بوده است. چرا كه جمهوری علیاف هم هنوز ادامه همان استبداد استالینی است.
اگر در ایران زبان افرسی زبان دانش و فرهنگ نمیبود، لاجرم میبایست زبان دیگری از بیرون تحمیل میشد. مثال هند جالبتر است كه پانتركیستها خیلی علاقهای به آن نشان نمیدهند در هند صدها زبان وجود دارد، اما هند بهعنوان یك دولت ناچار یا فارسی حرف زده یا انگلیسی زبانهای محلی ایران، اعم از زبانهای ایرانی و غیرایرانی، آذری یا كُردی و... زبانهای فرهنگی مهم نیستند، از آذری آذربایجان شمالی واژههای فارسی را حذف كردهاند، اما ناچاری روسی وارد شده است. شاهكار زبان آذری كنونی همان حیدر بابایه سلام است و بیش از آن نمیتوان بسطی به آن زبان داد، میتوان مجبور كرد كه آذربایجانیها فارسی را فراموش كنند و جز به زبان آذری تحصیل نكنند، اما روسی یا انگلیسی جای فارسی را خواهد گرفت.
هاشمی: یعنی شما هیچ وقت بهعنوان یك آذربایجان و آذری زبان احساس اقلیت بودن را در تهران تجربه نكردید؟
البته كه نه البته ما دانشجویان آذری در آغاز لهجه تركی داشتیم و میدانید كه بدترین مكان برای یك آذری زبان، دانشكده حقوق است، چون همه درسها یك حرف «قاف» دارد شوخیهایی هم در این میان میشد، اما این چیزی است كه شامل همه شهرستانیها میشد و البته بگذریم از اینكه خودمان در تبریز بسیار به لهجه اهالی دیگر شهرستانهای آذربایجان خندیده بودیم. اقلیت بودن با متفاوت بودن فرق دارد. در ایران اقلیت نداریم. تمایزها و تفاوتها داریم كه مایه غنای فرهنگی و احساسی ماست. با كمی شیطنت میگویم كه فارسی زبان كمی مغبون است كه هیچ یك از زبانها و فرهنگهای فرعی دیگر كشور را نمیشناسد. من و یك كُرد و... به وجوهی از فرهنگ این كشور دسترسی داریم كه بسیاری از شما ندارید.
یك شوخی دیگر این كه برخی فكر میكنند رضاشاه و سیاست استعماری پشتیبان او، این شوخی با شهرستانیها را باب كردهاند تا ـ سابقاً چپیها میگفتند ـ انتقام خودشان را از خلقهای پیشرو ـ یعنی اینجا اهالی تبریز كه مكان صدور عقبماندهترین گروههای تودهایها و چریكها بود ـ بگیرند! زمان شمس تبریزی كه هنوز تبریز آذری ـ در معنای قدیم ـ حرف میزد میگفتند تبریزی خر است. دلیل آن هم این جمله شمس است كه مقالات او را یكی از مفاخر بزرگ تبریز تصحیح كرده. از جمله نقل میكنم شمس میگوید: چه گویی كه تبریزی خر باشد. در تبریز بزرگان باشند كه من كمترین ایشانم! اینها را نقطه قوتهای این كشور میدانم. بگذریم!
منبع: سایت اطلاعاتی آذری ها
http://www.azariha.org/?lang=fa&muid=53&item=748